آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

ناناز مامان

فینیگیلی مامان سلام دیروز صبح علی الطلوع ساعت ٦:٣٠ بیدار شدی یعنی من هر چقدئر تلاش کنتم زودتر از تو بیدار بشم تو با م.ن بیداری بعضی وقتها فکر میکنم که شاید بهتر باشه اصلاً شب نخوابم که برسم کاری بکنم چون تو که ردیابت موقع خواب هم فعاله و ومن تا بلند میشم که به کاری برسم و آماده بشم برم سرکار تو سریع خودتو بهم میرسونی !! خلاصه جون جون بغلت کرد و من کارهاتو انجام دادم ، بهت شیر دادم ، پوشکتو عوض کردم و خودم با آرتیست بازی و سرگرم کردنت با اسبابازیهات جیم فنگ شدم نمیذاری به موقع برسم و همش با یه ده دقیقه ای تأخیر حرکت میکنم ، ظهر که برگشتم بغل خاله نیکتا تو حیاط بودی و پویا هم پیشت بود تا منو دیدی شیرجه زدی خاله بهت گفت اه خجالت بکش اگه ...
7 تير 1390

به خودت رفته

دخترک شیطون مامان سلام این چند روزه تا اونجایی که تونستی آتیش سوزوندی و کلاً اجازه هیچ کاری رو به من نمیدی و تا زمانی که بیدار تشریف داری بنده مامان دربستم بجز وقتی که اداره هستم روز پنج شنبه با خودم بردمت بیرون چون کار داشتم و تو رو توی کالسکه زندانی کردم که بتونم به کارهام برسم کمربندتم بستم که خیالم راحت باشه خلاصه تا قدری کارهامو انجام دادم تو راه برگشت تو دیگه حال نداشتی و کم کم داشت چرتت میگرفت هم بخاطر خستگی و هم گرما قدری اذیتت کرده بود ، خوشم میاد به محض اینکه رسیدیم خونه من خوشحال که تو الان میخوابی،غافل از اینکه تو به محض رسیدن به خونه دوباره شارژ میشی و انگار نه انگار،ای خدا !خلاصه به زور خوابوندمت و تو هم برای اینکه ثابت...
4 تير 1390